- قارظ عنزی (رِ ظِ عَ)
مردی که به طلب قرظ رفت و بازنگشت و این مثل شد: نیایم تا قارظ عنزی بازنگردد. (منتهی الارب) :
به هر تنی که می اندر شود غمش بشود
چنانکه باز نیاید چو قارظ عنزی.
منوچهری.
رجوع به قارظان شود
به هر تنی که می اندر شود غمش بشود
چنانکه باز نیاید چو قارظ عنزی.
منوچهری.
رجوع به قارظان شود
